افغان قاموس: فارسى په پشتو |
Common terms and phrases
آب اب اتش اسپ است بلغت مذکور است به لغت است که است معروف اسم امثال ان انچه انرا انسان او اور اول با باد بازی باشد بان بد بدل بدن بزرگ بسیار بلند بمعنی بند بودن به لغت به معنی بی پا پارچه پاره پای پرنده پرنده ایست پس پنبه پوست په پیش تا تر ته جامه جای جمع چشم چوب چیز چیزی چیزیکه چین حیوان خانه خود خورد خوش دادن دار داشتن دانه دران درخت دست دل دم دو راه رنگ روی زدن زړه زمین زن زیر سازند سپین سخن سر سره سنگ سیاه شب شتر شخص شدن شده شیر ښه غله غور غیره قندهار کار کردن کرده کسی کسیکه کشیدن کنایه کند کنند کننده کوچک کول کېدل گرفتن گل لاس له مانند مثال مخفف مراجعه شود مردم مصدر می شود میان میوه نام نمودن نوعیست وقت وهل ها های هر هم یا یعنی یک